. بدین سان آن به هیچ رو جنبشی با سویه منطقی نیست، بل مجموعهای بی در و پیكر از گرایش هاست، كه در مجموع، گونهی جدیدی از ادراك را می گشاید. هر كشوری [نسبت به موضوع] تا حدی نگاه متفاوت و «اصطلاحات ویژه»[1] ای دارد؛ با این حال ممكن است همگی آنها زیر عنوان پست مدرنیسم گرد آوری شوند. به ناچار ناگزیریم به ارائهی تصویری پیچیده و مركب متوسط شویم. هر چند افق تصویر شده به اندازهی موضوع ضروری است. آن برای ما برآورده كنندهی عقیدهی عمومی و منش عجیب پست مدرنیسم خواهد بود. همچنین اشارهی ما به هنر پست مدرن تابع همین مسئله است. گرچه به بهای حذف شماری از چیزهایی تمام می شود، كه البته آن ها نیز شایان توجه اند.
آن سان كه واژهی «پست» [post=] به اذهان تلقین كرده، جهان ما در وضعیت تغییر و تحول است، بی آن كه به ما بگوید به كجا خواهیم رسید. نظر به این كه واژهی دادن مرحلهی نهایی تمدنی كه با رنسانس آغاز شد به كار رفت[2]، لیك این واژه عمدتاً توسط منتقدان ادبی از اواسط دههی 1960 به كار برده شد. اگرچه می توانیم برای یافتن نخستین نشانه ها، تا آن دوره عقب رویم، اما به نظر می رسد آن جریان ها بیش تر مدرنیسم متاخر بوده اند، بی آن كه گسستی قطعی از روند اصلی سدهی بیستم را به نمایش گذارند.
تفاوت در چیست؟ پست مدرنیسم ریشه در جامعهی فرا صنعتی دارد، كه به سرعت به درون عصر اطلاعات در حركت است (همچو ندای «موج سوم»[3]) براساس این دیدگاه، كلیه ساختارهای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی كه از پایان جنگ دوم جهانی به دنیای غرب شكل داده بودند، متحول شده، از درون مورد حمله قرار گرفته و به تمامی از هم فرو می پاشند، و این مسئله به گونه ای كنایه آمیز، دقیقاً هم زمان با سقوط كمونیسم در اروپای شرقی است. این فرسایش بنیادین به پیدایش بحران معنویتی منجر شده تا دگرگونی زیست مردم را نشان دهد. پست مدرنیسم محصول بیداری و بیزاری ای است كه طبقهی متوسط را درگیر خود ساخته. به همان اندازه، فرهنگ بورژوا، تمامی امكانات خود را با بلعیدن دشمن دیرین خود، یعنی آوان- گارد[4]، به كار گرفته است. در كمال تعجب، آوان گارد، در اوج پیروزیش به پایان رسید. در طول دههی 1950، رسانه ها، آوان گارد را چنان رواج دادند كه طبقهی متوسط آن را پذیرفت و اشتیاقی سیری ناپذیر برای ایجاد اصلاح طلبی با میل خودش نشان داد. در دههی پس از آن، مدرنیسم در حد شیوه ای از بیان، به روش «سرمایه داری» توسط شركت های بزرگ تنزل كرد، نه فقط در معماری، بل در نقاشی و مجسمه سازی نیز.
پست مدرنیسم مرگ مدرنیسم را جشن گرفته، نه فقط آن را در ادعایش برای جهانی بودن گستاخ دانسته، بل مسئولیت پیامدهای شوم تمدن معاصر را نیز به گردن او میاندازد. دموكراسی، بنا شده بر پایهی ارزش های روشنفكری، برخلاف، به گونهی نیرویی مستبد، برای انتشار استیلای غرب، در سراسر جهان دانسته می شود. چون اغلب گرایش های آوان گارد پیش از خود (برای مثال اگزیستانسیالیسم[5])، پست مدرنیسم با اومانیسم[6] ضدیت دارد، كه آن را چون بورژوازی[7] طرد می كند. منطبق، با سلسله مراتب استدلال آن، كناری نهاده می شود، تا بشریت از كسب انتظام رهایی یابد. بدین سان عرصه برای دیدگاههای نامرسوم گشوده می شود، به ویژه برای جهان سوم، با تأكید بر احساسات، شهود، خیال، تعمق، عرفان و حتی جادو. علم نیز برتر از چیزی نیست، زیرا آن نیز از پاسخ گویی مشكلات دنیای امروز وامانده. و از آن رو كه حقایق علمی با تجربیات بشر همخوانی ندارند، برای زیست روزمره نیز بی فایده اند. حقیقت نیز مردود می شود، زیرا نه امكان پذیر است و نه مطلوب، كه تنها به وسیلهی آفرینندگانش و برای حفظ منافع و قدرت آنان به كار می رود. تفسیرهای ذهنی و ناسازگاری ممكن است مطرح شوند، و این ها ممكن است آزادانه بر حسب مفهوم متغیر باشند. نظر به این كه هیچ مجموعه ای از ارزش ها بر دیگری برتری ندارد، همه چیز نسبی خواهد بود. محروم از تمامی راهنمایی های سنتی. پست مدرنیسم بی هدف به درون دریایی بدون معنی و واقعیت می گریزد، تا اندازه ای كه دنیا را چاره ای یابد. آن نیز در مقیاسی محدود و در سطحی بومی، به فهم اصطلاحات بشری نائل می آید.
تنها راه فرار از زیستنی كه در آن هیچ چیز به ذات ارزش ندارد، بیهودگی یا لذت پرستی از یك سو و معنویت از سوی دیگر است. آخری از نظرش به ندرت برگزیده می شود، آن سان كه همیشه ، زیرا ادیان [یا مذاهب]، هر كدام جهان بینی و شیوه های ویژه خود را تحمیل می كنند، لیك برای او فقط گونهی افراطی عرفان، كه عاری از هر سان بایدها و نبایدهای عقلانی ست، مورد پذیرش است. بدین سان مردم پست مدرن محكومند كه خود پرستان و لذت جویانی باشند كه هیچ هویت، هدف، و وابستگی ندارند. آن ها، آشكارا بدبین و غیراخلاقی، برای لحظه زندگی می كنند، و هرگز خود را برای مفاهیم وسیعتری كه در لحظه نخست قابل فهم نباشند، به زحمت نمی اندازند. نظر به ماهیت فنا و نیستی، این ویژگی فضیلت دانسته می شوند، زیرا به شخص پست مدرنیست دیدگاهی انعطافپذیر به زندگی اعطا می كنند كه به او اجازه می دهند، فارغ از تمامی قواعد و ضوابط، گونه های جدید زندگی را بیازماید.
در دنیای جدید شگفت انگیز پست مدرنیسم، شخص دیگر در محدودهی فضا و زمان نمیگنجد. این مفاهیم دیگر در زندگی منسوخ شده اند؛ آن سان كه در علم، زیرا آن ها ورای درك معمولی بشرند و تنها بر پایه فرضیاتی بنا شده اند كه خود مورد تردیدند. تعاریف سنتی از زمان و فضا، بیش تر بر اساس سلسله مراتب تفكری بنیان شده اند كه در خدمت اهداف استعماری بوده اند اما در «وافضا»[8]ی جدید كه با ارتباطات جهانی پدیدار شده قرار دادن شخص در مرزهای مرسوم را غیرممكن ساخته است.
درست به سان زمان و فضا تاریخ نیز [در دنیای پست مدرنیسم] همهی معنی خود را از دست داده است. منظر تاریخ پیش رونده نیز مقید به سلطه گری نظام سرمایه داری و استفادهی ابزاری برای تعدی به جهان سوم است. از این گذشته، اصولاً بنیان آن سفسطه آمیز و نادرست است: اگر منطق خطی[9] به ذات بی ارزش است، پس تاریخ خطی[10] نیز نمی تواند وجود داشته باشد. از آن رو كه ساختار و آگاهی قراردادی مورد تردیدند، ابداً از تاریخ نمی توان چیزی آموخت، و «امور واقع» آن نیز چنگی به دل نمی زنند.
پست مدرنیسم، البته، برای جایگزینی ارزش هایی كه ویران كرده هیچ راه حل جدیدی ارائه نمی كند. در عوض كثرت گرایی[11] را با نام چند فرهنگی عرضه می كند. پلورالیسم راهی مگر مكتب التقاطی ندارد، جایی كه در آن به قوه تبادل پذیری مهیاست. به این اعتبار كه هیچ زیباورزی برتر از دیگری نیست. آن ها [(كثرت گرایان)] تابع چیزی جز خود نیستند، آن ها فرجام را زیبندهی خود می دانند.
بر همین اساس، پست مدرنیسم نمی كوشد تا دنیا را از آن چه هست بهتر كند. در عزم راسخش مدرنیسم زدایی[12]، از نظر اجتماعی و سیاسی در برترین حالت دمدمی مزاج، و در بدترین گونه متناقض است. اصل پویندهی آن، آشوب گری[13] است.
[2] . منظور آرنولد توینبی است. (نظر به این كه در طرح مسئله- صفحه 36- دیدیم بعضی دیگر معتقدند، واژهی پست مدرن نخستین بار توسط فدریكو دوانیس به كار رفته است). (م).
[3] . Third Wave . در طرح مسئله (صفحه 33) دیدیم، موج سوم عنوان عصری است كه آلوین تافلر، برای مشخص كردن عصر اطلاعات و دانایی ابداع كرد. (م).
[4] . avant – garde اصطلاحی نظامی- فرانسوی است كه تا پیش از 1848 در بیان گروه های سیاسی جمهوری خواه یا سوسیالیست پیشرو به كار برده می شد. بعدها فرض شد كه پیشرفت هنر در گرو مبارزه با بورژواهاست.
[5] . existentialism (هستی گرایی)
[6] . humanism (انسان گرایی)
[7] . burgeos (سوداگر- نوكیسه)
[8] . hyper space به «فرافضا» و «حاد فضا» نیز برگردان شده است، گرچه آن ها معادل های دقیقی نیستند.
[11] . pluralism رویكردی است تكثرباور، كه اعتقادی به حاكمیت هیچ گروه سیاسی، عقیدتی، فرهنگی و قومی ویژه را ندارد.
[13] . anarchisme . به نظر آنارشیسم، بشر آزاد و خود جوش آفریده شده.