عوامل انحطاط و شكاف طبقاتی مسلمانان بعد از پیامبر و حركت اصلاحانه علی (ع)
فرازهای سخنان علی (ع) كه میفرماید ما برای احیاء دین و غلبة صلاح بر فساد قیام كردیم تا بندگان مظلومان تو ای خدا، احساس امنیت نموده و حدود به تعظیل كشیدة تو به اجرا در آید، حاكی از مراحلی عظیم از انحرافات و انحطاط اجتماعی است كه در فاصلة زمانی كوتاهی بعد از وفات پیامبر (ص) رخ داده بود چه اینكه در این خطبه علی (ع) در توجیه ضرورت انقلاب اصلاحی خویش |
دسته بندی | فقه و حقوق اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 72 |
فرازهای سخنان علی (ع) كه میفرماید: ما برای احیاء دین و غلبة صلاح بر فساد قیام كردیم تا بندگان مظلومان تو ای خدا، احساس امنیت نموده و حدود به تعظیل كشیدة تو به اجرا در آید، حاكی از مراحلی عظیم از انحرافات و انحطاط اجتماعی است كه در فاصلة زمانی كوتاهی بعد از وفات پیامبر (ص) رخ داده بود. چه اینكه در این خطبه علی (ع) در توجیه ضرورت انقلاب اصلاحی خویش میخواهد بگوید كه پیش از قیام او چهرة دین دگرگون شده و فساد بر صلاح غلبة یافته و امنیت از مردم مستضعف سلب و قوانین الهی از اجراء باز مانده بود. و او بود كه بعنوان اولین مسلمان بایستی باصلاح این انحرافات میپرداخت. بنابراین سؤالی كه برای هر خواننده این سخن میتواند مطرح گردد،این است كه چه عواملی دست به دست هم داده بود كه با این سرعت پس از وفات پیامبر (ص) تنها در فاصلة بیست و پنج سال این همه انحراف اجتماعی در جامعه در جامعه اسلامی مطرح گردید كه علی (ع) برای نابودی این انحرافات خود را ملزم به قیام همه جانبه و حركت اصلاحی بنیادین میبیند؟
و بالطبع سؤال دومی كه میتواند برای خوانندگان مطرح باشد، آن است كه علی (ع) چه روشی را برای مبارزه یا مقایسة عظیم اجتماعی بكار گرفت و سیاست حكومتی آن بزرگوار چه بوده است؟
در پاسخ به سؤال اول میتوان به دو عامل اصلی و مهم اشاره كرد كه یكی انحراف خلاقت از محدوده و مسیری بود كه پیامبر اكرم (ص) برای اداره جامعه پس از خویش مطرح ساخته بود. بدین معنی كه فردی را كه پیامبر لایق جانشینی خویش میدانست كه او علیبن ابیطالب علیه اسلام بود. عملاً كنار گذاشته شد و قدرت در اختیار كسانی قرار گرفت كه حداقل واجد اوصاف و شرائط لازم برای جانشینی پیامبر (ص) نبودند. با این انحراف ضمان اجرا از احكام و قوانین اسلام سلب شد و زمینه برای پیدایش انحرافات بعدی فراهم آمد. و عامل دوم به نظر ما همان تبعیض و ایجاد شكاف طبقاتی در اثر سیاست غلط خلیفه دوم در توزیع بیتالمال بود.
انحراف دوم یعنی سیاست توزیع غیرعادلانه ثروث در دوران خلیفه دوم، همة زحمات تربیتی و اخلاقی پیامبر اكرم (ص) را تحت الشعاع قرار داد و زمینه را برای تكاثر در ثروت و رقابت در قدیت برای تودة مردم فراهم آورد و طولی نكشید كه بجای معنویت و اخلاق حسنه امتیازهای اجتماعی همان زو و زو گردید و افتخارات قبیلگی و برتری جوئیهای قومی متداول شد و بالطبع تودههای ضعیف امنیت اجتماعی و اقتصادی را از دست داده و قوانین الهی نیز جر در مورد ضعیفان بمعنای جدی قابل اجراء نبود.
اختلاف اهل بیت پیامبر (ص) با رجال قریش در مورد جانشینی پیامبر (ص)
بعد از وفات پیامبر اكرم (ص) اهلبیت گرامی آن حضرت و صحابة بزرگواری مانند سلمان و اباذر و مقداد مدعی بودند كه پیامبر اسلام در زمینة مسائل حكومتی و مسئلة جانشینی وخلافیت بعد از خودش توصیههای لازم را داشته و بلكه شخص علی (ع) را بعنوان امام و پیشوای جامعه اسلامی بعد از خودش معرفی نموده است. ولی رجال قریش كه خود را با پیامبر اكرم (ص) فامیل میدیدند و برای خویش از سلطان حضرتش سهمی قائل بودند مدعی شدند كه پیامبر اكرم(ص) برای ادارة حكومت و مقام جانشینی بعد از خودش فردی را معرفی نكرده و تنها دو توصیة كلی داشته است، یكی اینكه امامت و رهبری جامعة اسلامی مخصوص قریش است «اِن الائمه من قریش» و دیگر این كه در خانوادهای كه پیامبر (ص) عضو آن است خلافت نبایستی با پیامبری جمع گردد. «ابی الله این یجمع الخلافه النبوه فی بیت واحد» از این جهت مدعی شدند كه اولاً امام و خلیفه و بعد از پیامبر (ص) بایستی از قریش برگزیده شود و ثانیاً این منصب در بنی هاشم كه فامیل پیامبر (ص) هستند نمیتوانند قرار گیرد. و به این ترتیب همة قبائل عرب فاقد صلاحیت رهبری و خلافت بعد از پیامبر (ص) معرفی شدند و مهم اینكه بنیهاشم و درصد همه آنها علی (ع) نیز از منصب خلافت كنار گذاشته شدند.
در این اختلاف نظر، حق با كدام گروه بود؟
برای اثبات حقانیت ادعای اهلیت پیامبر (ص) و اینكه ادعای مخالفین آنها ناحق بوده است راههای متعدی وجود دارد
از این جهت بعنوان راه غیرمستقیم تنها به مقایسة جایگاه اهلبیت و مخالفان آنها در قرآن كریم میپردازیم.
و به دیگر سخن پیامبر گرامی اسامی خود میفرمود: