هنر
در سال 1997 نیویورك تایمز نظرسنجیای را با موضوع طبیعت هنر منتشر كرد كه از مجموع مصاحبات انجام شده با هفده متخصص سرشناس گردآوری شده بود این متخصصان عبارتند بودن از مورخان هنر، متصدیان موزه، منتقدان، یك فیلسوف، هنرمندان، یك خبرنگار، و یك عضو كنگره آمریكا در ارتباط با سازمان موقوفات ملی برای هنرها از آنها پرسشهایی به عمل آمد كه عنوان موضوعی بحث |
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 63 |
«حتی مفهوم معیارها نیز پرسش برانگیز هستند.» توماس مك اویلی[1]، مورخ هنری، قدری بیباكتر بود: «اگر چیزی، هنر نامیده شود یا در یك مجلة هنری راجع به آن مطالبی نوشته شود، در نمایشگاهی به نمایش درآید یا توسط یك مجموعه دار خصوصی خریداری شود، پس آن چیز هنر است.» و لیكن هنرمندی به نام باربارا كروگر[2] حتی در مورد این اظهاریة فراگیر نیز نظری شكاكانه داشت، او بیان كرد: «من با مقولات [طبقهبندیهای منطقی] مشكل دارم»، «فقط میدانم كه این ایده كه یك چیز به دلیل حضورش در گالری فوراً هنر است، در حالی كه چیزی كه جای دیگری است هنر نیست، ایدهای احمقانه و تنگ نظرانه است. به تعاریف تنگنظرانه علاقهای ندارم.»
نظریه پردازان و دست اندركاران [در رشتههای هنری] هرگز در مورد روش پاسخ گویی به پرسشهای مبسوط و ارزشی توافق كاملی نداشتند، لذا انتظار وجود مقدار مشخصی از عدم توافقها میرود. تعریف هنر همواره امر دشواری بوده است، از آنجا كه صور، انواع، دورهها، سبكها، نیات و مقاصد بسیاری وجود دارند كه در ساخت و پذیرش آن به هم میآمیزند. با اینحال، درنگ و زحمت ناشی از این پرسش برای بسیاری از متخصصان، كه به نظر میآمد بیشتر از دیگران در وضعیتی باشند كه نظر قطعی خود را در مورد این مسأله صادر كنند، خبر از بحران نظری مهمی میدهد. برای افراد بسیاری، هر نوع تعریفی كلاً نوعی بدفهمی به شمار میرفت. رابرت رزنبلوم[3]، مورخ هنری و متصدی [موزةا] گوگنهایم[4]، بیان كرد: «اكنون ایدة تعریف كردن هنر چنان بعید است كه فكر نكنم كسی جرأت انجام آن را داشته باشد.»، «اگر ظرف پیشاب[5] دوشان[6] هنر است، پس هر چیزی هنر است.»