سرگذشت و احوال مولوی
جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد معروف به «بهاء الدین ولد» و ملقب به «سلطان العلما» فرزند حسین بلخی، این خانواده پدر بر پدر ازمردم خراسان قدیم ساكن ناحیه ی بلخ بوده اند و به نسبت بلخی و خراسانی شهرت داشته اند؛ اما شهرت مولوی به «مولانای رومی» و «مولای روم» بعد از آنست كه از بلخ مهاجرت كرده و در شهر «قونیه» موطن برگزیده اند كه از بلاد معروف آ |
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 71 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 128 |
ولادت مولوی در بلخ روز یكشنبه ششم ربیع الاول سنه 604 و وفاتش در قونیه هم در روز یكشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری است. همان سال كه نابغهی فلسفهی ریاضی خواجه نصیر الدین طوسی و برخی بزرگ مردان دیگر فوت شده اند. مدت عمر مولانا جلال الدین به حساب شمسی 66سال و به حساب قمری 68 سال و 89 روز یعنی سه ماه و یك روز كم بود.
پدرش بهاء الدین ولد با خانواده به قصد زیارت كعبهی معظمه و انجام عمل حج درحدود سال 616 كه گیراگیر حمله ی مغول به ایران است ازبلخ مسافرت كرد. درحقیقت سبب عمدهی این مسافرت یا مهاجرت رنجشی بودكه در باطن از سلطان محمد خوارزمشاه داشت، خواه باعث مسافرتش، گزاردن مناسك حج و خواه و رنجش از سلطان محمد باشد، این ها همه علل و اسباب ظاهری بود و حقیقت امراراده ی حج بود كه می خواست آن نهال الهی یعنی وجود مولوی را كه درآن وقت حدود سیزده ساله بود از آن آفت خانمانسوز هجوم شوم مغول محفوظ نگاه بدارد و او را در سرزمینی دو از فتتنه پرورش دهد تا همچون درختی بارآور، سایه بر سر مشرق و مغرب عالم افكند.
این سبب ها برنظر ها پرده هاست |
|
كه نه هر دیدار صنعش را سزاست |
از مسبب می رسد هر خیر و شر |
|
نیست اسباب و وسایط را اثر |
از این ادبیات مولوی بر می آید كه همه چیز در دید و قدرت آفریدگار بی همتاست و دلیلش برهیچ كس آشكار نیست. آری! حق نمی خواست كه این چراغ فیض رحمانی درآن تندباد شیطانی خاموش شود و چشم جهان بشریت از انوار تابناك او بی نصیب بماند. خلاصه مولوی درآن وقت كه حدود 13 سال داشت همراه پدرو مادرش از بلخ سفر كرد.