توسعه حیات طیبه در ایران 1400
«بالعدل قامت السموات و الارض»،قوام آسمانها و زمین به عدل استچنانچه تعادل را از زندگی حذف كنیم، وجودی برای هستی باقی نخواهد ماند كه عدل پایه و بنیانی است كه قوام و استواری جهان به اوست« العدل اساس به قوام العالم»تعالی و ارتقاء جان آدمی به حیات طیبه الهی با ایجاد تعادل فردی در بستر تعامل جمعی است تعادلی در مبدا، در مسیر و در مقصد توسعه ای كه در عدل |
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 249 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 180 |
تعاریف لغوی و اصطلاحی
تعادل در لغتنامه دكتر محمدمعین یعنی با هم برابر شدن، راست آمدن، همتا بودن. هنگامی جسمی در حال تعادل است كه نتیجه همه نیروهای وارد بر آن صفر باشد. در اجسام متكی تا وقتی كه خط قائم از مركز ثقل آنها داخل سطح اتكا باشد، جسم به حال تعادل خواهد ماند. تعادل بر وزن تفاعل و ریشهاش عدل است.
عدل
عدل سبب زندگانی است. (العدل حیاه)- عدل و داد باعث افزایش انسانیت است. (العدل فضیله الانسان)- ملاك كارها عدل وداد است. (العدل ملاك)- عدل احكام را زنده كننده است. (العدل حیاه الاحكام)- عدل اصلاح كننده كار بشر است. (العدل یصلح البریه)- عدل نگه دارنده ملت است. (العدل قوام الرعیه)- عدل اساس پایداری مردم است. (العدل قوام البریه)- عدل نیرومندترین بنیان است. (العدل اقوی اساس)- عدل و داد برترین روش است. (العدل افضل السجیه)- عدل سر و ریشه ایمان و گردآورنده نیكی و احسان است. (العدل رأس الایمان و جماع الاحسان) [1]
عدل به معنای میل و مشتق از عدل به معنای مال است.[2] و در اصطلاح عبارت است امری متوسط بین افراط و تفریط. و گفتهاند عدل مصدر است به معنی عدالت و آن اعتدال و استقامت و میل به حق است.[3]
عدل نهادن هر چیزی است به جای خود. العدل شدید العقاب ذی الطول صفت حق است. عقوبت او ایجاب جناح خوف كند و فضل و عدلش ایجاب جناح رجا و امید.
عدل در اخلاق عبارت است از امری كه میان دو طرف افراط و تفریط باشد.
عدلش آراسته جهان چون ارم هم به انصاف و هم به جود و كرم (عراقی )
چون دور فلك یكسره بر منهج عدل است خوش باش كه ظالم نبرد راه به منزل (حافظ)
احمد بن عاصم انطاكی گفت: عدل دو قسم است: عدلی است ظاهر میان تو و میان خلق و عدلی است باطن میان تو و حق تعالی و طریق عدل استقامت است و طریق فضل طریق فضیلت است. گفت: ما دین خدای تعالی مبتنی بر سه ركن یافتیم: بر حق و بر عدل و بر صدق، حق بر جوارح است و عدل بر قلوب و صدق بر عقل.[4]
در كشف الاسرار ذیل آیه (ان الله یأمر بالعدل والاحسان) آمده است عدل اعتدال دل است با حق و احسان معاملت است بر دیدار حق. [5]
الله تعالی بنده را به عدل میفرماید در معاملت با حق و درمعاملت با خلق و در معاملت با نفس، معالمت با حق به اعتراف است و معاملت با خلق به انصاف است و معاملت با نفس به خلاف است، با حق موافقت باید و باخلق مناصحت و با نفس مخالفت.[6]
ابوبكر كتانی گفت: ما دین خدای تعالی بر سه ركن یافتیم: بر حق، برعدل و بر صدق. حق بر جوارح است و عدل بر قلوب و صدق بر عقل. یعنی حق جز به ظاهر نتوان دید و عدل بر دل است و قسمت به عدل دل تواند كرد بحسب هر یكی و صدق به عقل تعلق دارد كه فردا از صدق سؤال كنند عاقلان را كنند.[7] عدل در لغت استقامت است و در شریعت عبارت است از استقامت بر طرق حق، به اجتناب از آنچه كه از نظر دینی ممنوع و نهی شده است.
عدل، نهادن هر چیزی به جای خود است. [8] بقای عالم منوط و متعلق به عدل است كه «بالعدل قامت السموات و الارض». و عدل دو نوع است یكی صوری و آن، آن است كه قوت عامله به آن تمام شود، چه نفس را دو قوه است عالمه و عامله. اما عالمه به عقل و خرد كامل گردد، و عامله به عدل و راستی تمام گردد و این عدل امری است نسبی و صفتی اضافی كه در نهاد همه كس باید باشد از پادشاه تا رعیت و از خاص تا عام. دوم معنوی و آن، آن است كه سالك در مقام قلب مستقیم شود.
در مثنوی عدل عبارت است از نهادن هر چیزی به جای خود و همه كس باید آن را دارا شود تا به راحتی زندگی كند و روی رستگاری بیند. و سالك هم باید در طی طریقت با تمام وجود به عدل گراید و از افراط و تفریط در امور خاصه قوای بشری خود بپرهیزد تا بتواند این راه بی زنهار عشق را به سلامت بگذراند. مدار هستی بر عدل است. و گردش زمین و افلاك و آنچه در آن پدید میآید به میزان عدل سنجیده شده است، رستگاری بشر نیز به مراعات این قانون ازلی است تا جسما و روحا سالم ماند و رستگار گردد.[9]
خاك امین و هرچه در وی كاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی
این امانت زان امانت یافتست كافتاب عدل بر وی تافتست
معنای اعتدال
مفهوم قرآنی و دینی عدل، اعتدال است،یعنی میانهروی و میانه حال بودن درهر چیزی. نسفی گوید در مزاجها باید گفت: قریب به اعتدال، چون اعتدال حقیقی وجود ندارد. در شرح گلشن راز اعتدال را هم در ظاهر و هم در باطن از محسنات به حساب آورده و گفته است:[10]
ظهور نیكویی در اعتدالست عدالت جسم را اقصی الكمالست
كه چون ظهور نیكویی و حسن در اعتدال و حد وسط است، در فضایل و كمالات اخلاقی و مزاج طبیعی در عبادات و ایمان و همه چیز دیگر هم اعتدال حسن است. زیرا كه هرگاه كه انسان به فضایل ملكات مكارم اخلاق متحقق شد حسن و نیكویی در باطن و ظاهر او ظهور مییابد، در باطن معرفت كه حسن نفس است و آرایش آن كه ایمان است پیدا میآید و در ظاهر عبادت و طاعت كه حسن بدن است و آرایش آن كه دین اسلام است ظاهر میشود. پس هر آینه ظهور حسن و نیكویی ظاهر و باطن منوط به اعتدال باشد، عدالت جسم را اقصی الكمال است چو عدالت مساوات است و مساوات بی اعتبار وحدت صورت نمیبندد پس غایت كمال اجسام آن باشد كه اجزای متباعده متضاده ایشان متقارب و متسالم شوند و ماده و صورت ایشان به واسطه تصغر و تماس متداخل گردند و تضاد كیفیات هر یك كسر و انكسار یابد و با هم متحد شوند و صورت وحدانی به ظهور آید و آن صورت وحدانی عدالت است كه در مركب به صورت بسیطی پیدا آمده است.[11]
شجاع جان سوی تن وقت تعدیل چو خورشید زمین آید به تمثیل[12]
چون ثمره و نتیجه اعتدال قرب و رحمت حضرت ربّ است.امام علی (ع) برای تأكید در حفظ اعتدال در خطبه 127 میفرماید: بهترین مردم در مورد من گرده میانه رو هستند، از آنها جدا نشوید.«و خیر الناس فیّ حالا النّمط الاوسط فالزموه» در حدیثی از آن حضرت میخوانیم كه فرمود: «الّا انّ خیر شیعتی النّمط الاوسط الیهم یرجع الغالی و بهم یلحق التّالی» بهترین شیعیان من گروه معتدل و میانه رو هستند، غلّو كننده باید به سوی آنها بازگردد و مقصر و عقب افتاده باید به آنها ملحق شود.[13]
ارسطو عدالت را اصل همه فضایل میدانست و میگفت كه هر یك از صفات بشری دارای سه مرحله است: افراط، تفریط، اعتدال.افراط كه تجاوز از حد است و تفریط كه نشانه عجز است هر دو نكوهیده هستند و اما اعتدال در هر صفت پسندیده است و فضیلت عبارت است از حفظ اعتدال و دوری از افراط و تفریط.[14]
معنای عدالت
عدالت یعنی میانه روی، انصاف. به نزد سالكان «عدل» بر دو ضرب است. یكی آن است كه در استطاعت بنده درآید و یكی نه. اما آنچه در استطاعت بنده درآید آن است كه بنده را فرمودند:« انّ الله یأمر بالعدل» (نحل/90 ) و «امر ربی بالقسط» (اعراف/29) و این عدل نقیض جور است كه هر دو در توان بنده آید. اما آنچه در استطاعت و توان بنده نیاید راست داشتن دل است در مهر و دوستی با همه خلق.
عدالت چون شعار ذات او شد ندارد ظلم از آن خلقش نكوشد
همه اخلاق نیكو از میانه است كه از افراط و تفریطش كرانه است
میانه چون صراط مستقیم است ز هر دو جانبش قعر حجیم است
كه عدل حد وسط و میانه است در همه اوصاف.[15]
صورت عدالت میزان و صراط بر صراط حق گذر با احتیاط
انحراف از هر دو جانب دوزخ است اعتدال اندر وسط چون برزخ است
راه اوسط رو كه شد خیرالامور كی رسی در جنت و حور و قصور
مرحوم حاج شیخ عباس قمی در كتاب مقامات العلیه فی سعادت الابدیه عدالت را این گونه تعریف كرده است: عدالت افضل فضایل و اشرف كمالات است زیرا كه عدالت ملكهای است حاصل در نفس انسان كه به سبب آن قادر میشود بر تعدیل جمیع صفات و اعمال و جمیع اخلاق فاضله مترتب بر عدالت میشود.[16]
افلاطون ضمن بحث مفصل از عدالت، «عدالت اجتماعی» را در صورتی قابل تحقق میداند كه «هر كس به كاری دست زند كه شایستگی و استعداد آن را دارد و از مداخله در كار دیگران بپرهیزد»[17].
ارسطو در تعریف عدالت میگوید: «فضیلتی است كه به موجب آن باید به هر كس آنچه را كه حق اوست داد».[18]علامه طباطبایی عدالت را چنین تعریف نموده است: «وهی اعطاء كل ذی حق من القویّ حقّه موضعه فی موضعه الذّی ینبغی له»[19] . هم او در جای دیگر حقیقت عدالت را برپاداشتن مساوات دانسته و موازنه بین امور به گونهای كه هر چیز سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد و در همه امور كه در این نكته در جایگاه مورد استحقاق خویش هستند متساوی گردند. [20]
استاد مطهری نیز با استفاده از روایتی از امیرالمؤمنین (ع) عدالت را «وضع الامور فی موضعها» تعریف كرده است.[21]در جای دیگر عدالت را عبارت از «اعطاء حق به ذی حق یا عدم تجاوز به ذی حق»[22] دانسته است.
امام خمینی در كتاب شرح جنود عقل و جهل بیان داشته است: عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است، بلكه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است، زیرا كه عدل مطلق، مستقیم به همه معنی است: چه در مظهریت اسماء و صفات و تحقق به آن، كه استقامت مطلقه است و مختص به انسان كامل است.
انسان كامل، عدل مطلق است و بر اعتدال تام سیر میكند. عدالت، بر معنای متعددی اطلاق میشود، عدالت در اخلاق نفسانی به معنای اعتدال در قوای نفسانی است. عدالت، در عقاید و حقایق ایمانی، یعنی درك حقایق هستی، در دو قوس نزول و صعود همان طور كه هستند.
عدالت، از نگاه اهل معرفت به معنی «عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق» است و یا به تعبیر دیگر «رؤیت وحدت در كثرت و كثرت در وحدت»میباشد. به اعتقاد امام خمینی رعایت اعتدال، یعنی حدّ وسط بین افراط و تفریط وجه مشترك همه این معانی و اساس تمام فضایل است.
عدالت در اخلاق نفسانیه، كه اعتدال قوای ثلاثه است، یعنی، قوه شهویه و غضبیه و شیطانیه... همان طور كه طرف افراط این قوای سه گانه،مفسد مقام انسانیت است و انسان را گاه از حقیقت انسانیت و گاه از فضیلت انسانیت خارج كند، همان طور طرف تفریط و قصور آنها نیز، از مفسدات مقام انسانیت و از رذایل ملكات به شمار میرود.[23]
پس عدالت كه عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط است از فضایل بزرگ انسانیت است و از فیلسوف عظیم الشأن ارسطاطالیس منقول است كه: «عدالت جزوی نبود از فضیلت، بلكه همه فضیلتها بود»[24].
و به همین اطلاق است كه عدالت عبارت است از: تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه.
اگر از نقطه عبودیت تا مقام قرب ربوبیت تمثیل حسی كنیم، بر خط مستقیم وصل شود. پس طریق سیر انسان كامل از نقطه نقص عبودیت تا كمال عزّ ربوبیّت، عدالت است كه خط مستقیم و سیر معتدل است. چنانچه صراط مستقیم كه انسان در نماز طالب آن است همین سیر اعتدالی است.
این كه در احادیث شریفه است كه صراط از مو باریكتر و از شمشیر تیزتر است، برای همان است كه حدّ اعتدال وسطیت حقیقت دارد.
و از رسول خدا منقول است كه خط مستقیمی در وسط كشیدهاند و خطهای دیگری در اطراف آن و فرمودند: این خط وسط، خط من است.[25] و اعتدال حقیقی، جز برای انسان كامل كه از اول سیر تا منتهی النهایه وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای كسی دیگر مقدور و میسر نیست و آن به تمام معنی خط احمدی و خط محمدی است و دیگران از سایرین، سیر به تبع كنند، نه به اصالت و چون خط مستقیم واصل بین دو نقطه، پیش از یكی نیست. از این جهت فضیلت به قول مطلق و سیر بر طریق عدالت وبر سبیل اعتدال، بیش از یكی نیست.[26]
واژههایی كه با عدل پیوند معنایی دارند
استقامت – قصد- قسط - وسط- توسط
در بخشهای زیر به بررسی لغوی و اصطلاحی این واژهها میپردازیم:
استقامت:
یكی از مقامات معاملات است .قال الله تعالی: فاستقیموا الیه(فصلت / 6)
جهانیان همه گر منع من كنند از عشق من آن كنم كه خداوندگار فرماید
استقامت مصدر باب استفعال و ثلاثی آن به معنی اعتدال است: قام الامر اعتدل – راست شد كار. اعتدال در طریق حق به معنی اعتدال در قصد است.لازمه سلوك اعتدال است، سالك در راه حق از اعتدال خارج گردد، خروج او از اعتدال سبب انحراف و دوری او از حق است. آن سالكی كه در امور خود رعایت اعتدال را میكند اودر طریق حق استقامت میورزد و مصداق آیه شریفه: فاستقیموا الیه قرار میگیرد.
چنانچه ما بخواهیم پایه و ستونی را در جایی نصب كنیم كه استقامت آن زیاد باشد آن را باید به طور مستقیم نصب نماییم، در حال استقامت و اعتدال مقاومت پایه زیاد است، هر فشاری كه بر آن وارد گردد، تحمل میكند.در حال استقامت و اعتدال، نیروی مقاومت پایه در یك جهت متمركز است. علت ایستادگی و مقاومت همین تمركز قوا است. چنانچه مایل شود نیروی آن تجزیه میشود و مقاومت اولیه از دست میرود.