بررسی رژیم درمانی و تغذیهای مناسب در كنترل بیماری اسكیزوفرنی و نحوه برخورد با این افراد در جامعه (رشته روانشناسی)
جنگ و اثرات ناشی از آن همواره انسان را تهدید كرده است به طوریكه پس از گذشت سالهای متمادی از جنگ ها اثرات سوء آن هنوز در بیماران روانی دیده میشود كه نه تنها زندگی خود این بیماران بلكه زندگی اطرافیان آنها را هم مختل ساخته است از آن جا كه روح آدمی با ارزش ترین چیز است، با گذشت زمان و هر چه قدر كه به سمت جلو پیش می رویم و با پیشرفتهای روز افزون و ت |
دسته بندی | روانشناسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 1123 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 112 |
اسكیزوفرنی
اصطلاح اسكیزوفرنی، در تمام گروههای سنی، آن دسته از بیماریها را شامل میشود كه از همان ابتدا با اختلالهای اساسی در شخصیت، تفكر، زندگی هیجانی، رفتار، علاقهمندیها و ارتباط با دیگران مشخص میشود.
اسكیزوفرنی گرایشی به كناره گیری از محیط و گسیختگی درونی در تفكر، احساس و رفتار در شخص مبتلا ایجاد میكند كه منتج به ناهماهنگی بین حالت عاطفی و افكار و رفتار بیمار میشود. همچنین گرایشی به تشكیل تداعیهای ویژه در تفكر و تمایلی به برون فكنی های مرضی به وجود میآید.
تجزیة اعمال روانی در اسكیزوفرنی ذره ای است و با نوع تجزیة توده ای كه در هیستری و شخصیتهای چندگانه دیده میشود كاملاً متفاوت میباشد.
توصیف بالینی اسكیزوفرنی تحت عنوانهای زیر سهولت بیشتری فراهم میكند:
- كناره گیری
- تجزیه و انفكاك:
الف) اختلال فكر
ب) انفكاك عاطفی
ج) انفكاك رفتاری
1- حالت پارانوئید
2- ناهنجاریهای ادراكی
در پنج ساله گذشته پیشرفت های عمده در فهم اسكیزوفرنی در سه زمینه اساسی حاصل شده است. اولاً، پیشرفت های روش های تصویرگیری از مغز، مخصوصاً تصویرگیری بارزونانس مغناطیسی (M R I )، و پالایش روش های نوروپاتولوژیك موجب تمركز علاقه بر سیستم لیمبیك به عنوان محل فیزیوپاتولوژی اساسی اسكیزوفرنی گردیده است. نواحی مورد توجه خاص مشتملند بر آمیگدال، هیپوكامپ و شكنج پاراهیپوكامپی. تمركز بر این نواحی مغز موجب بی توجهی به نواحی دیگر مغز نیست بلكه موجب بوجود آمدن فزاینده فرضیههائی می شود كه با گسترش معلومات پایه در مورد اسكیزوفرنی قابل سنجش است. ثانیاً پس از معرفی كلوزاپین (Clozaril)، یك داروی ضد جنون آتیپیك با حداقل اثرات جانبی عصبی، پژوهشهای فراوان در مورد سایر ضد جنونهای آتیپیك، بخصوص ریسپریدون و رموكسی پراید به عمل آمده است. این داروهای آتیپیك و داروهای دیگر كه در نیمه دوم دهه 1990 معرفی خواهند شد میتوانند در كاهش علائم منفی اسكیزوفرنی موثر و با بروز اثرات نامطلوب نورولوژیك معدودتری همراه باشند. ثانیاً، با بهبود درمانهای داروئی و شناخته شدن وسیع تر اساس زیست شناختی اسكیزوفزنی، از جمله عوامل روانی- اجتماعی موثر بر اسكیزوفرنی، از جمله عوامل موثر بر شروع، و نتایج درمانی پدید میآید.
تاریخچه اسكیزوفرنی
تاریخچه روانپزشكان و نورولوژیستهائی كه در مورد اسكیزوفرنی قلمزده و نظریهپردازی كردهاند، همانند تاریخچه خود راونپزشكی است. ابعاد این مساله بالینی همیشه توجه صاحب نظران بزرگ را در سراسر تاریخ این رشته بخود جلب كرده است امیل كرپلین و یوگین بلولر دو شخصیت كلیدی در تاریخ اسكیزوفرنی هستند. بندیك مورل (Emil Kraepelin) (جنون زودرس) را برای بیمارانی كه بیماری مهجر به زوال عقل آنان در دوره نوجوانی شروع شده بود بكار برد؛ كارل كالبام (Karl Kahlbaum) (1899- 1828) علائم كاتاتونی را شرح داد، و اوالدهكر (Ewald Hecker) (1909- 1843) رفتار بی نهایت غریب هبه فرنیك را توصیف نمود.
امیل كرپلین: امیل كرپلین اصطلاح مورل را به dementia precox لاتینیزه كرد، اصطلاحی كه برفرآیند شناختی مشخص (دمانس) و شروع زودرس (پره كوز) تاكید داشت، چیزی كه مشخصه اختلال است. كرپلین بیماران مبتلا به دمانس پره كوز را از بیمارانی كه مبتلا به جنون منیك- دپرسیو یا پارانو یا طبقه بندی می شدند تفكیك كرد. بیماران مبتلا به دمانس پره كوز با سیر طولانی و رو به تباهی و علائم بالینی شایع هذیان ها و توهمات مشخص می شدند. نظر كرپلین در مورد سیر اسكیزوفرنی از نظر سیر رو به تباهی حتمی سوءتعبیر شده است، چون وی اعلام نمود كه تقریباً 4 درصد بیماران او بهبود كامل و 13 درصد نیز بهبود موقت قابل ملاحظه پیدا كردند. بیماران مبتلا به جنون مینك دپرسیو از مبتلایان به دمانس پره كوز، با توجه به دوره های مشخص بیماری كه با فواصل عملكرد بهنجار از هم جدا می شدند تفكیك می گردیدند. علائم عمده بیماران مبتلا به پارانویا هذیانهای مستمر گزند و آسیب بود اما سیر رو به تباهی دمانس پره كوز یا علائم متناوب جنون مینك دپرسیو را نداشت.
یوگین بلولر: یوگین بلولراصطلاح «اسكیزوفرنی» (schizophrenia) را ابداع كرد واین اصطلاح در منابع علمی جانشین «دمانس پره كوز» گردید. به نظر بلولر این اصطلاح بر وجود گسستگی بین تفكر، هیجان، و رفتار در بیماران مبتلا تاكید می كرد. معهذا، این اصطلاح با سوءتفاهم گسترده همراه بوده است. بخصوص در نظر عوام كه آن را شخصیت از هم گسسته می پنداشتند. شخصیت گسسته یا دوپاره (split personality) (كه امروزه اختلال هویت تجزیه ای نامیده می شود)، اختلالی كاملاً متفاوت است كه در چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM- IV) با سایر اختلالات تجریه ای طبقه بندی شده است. یك وجه تفكیك عمده كه بلولر بین مفهوم اسكیزوفرنی و مفهوم دمانس پره كوز كرپلین قائل شد این بود كه سیر رو به تباهی لزوماً در مفهوم اسكیزوفرنی، به گونه ای كه در دمانس پره كوز بود، وجود نداشت. این گسترش تشخیص احتمالاً به پیدایش حداقل در برابر در میزان بروز اسكیزوفرنی قبل از معرض شد DSM- IV در مقایسه ممالك اروپائی (كه به اصول كرپلین گرایش داشتند) با ایالات متحده (كه از اصول بلولری تبعیت می كرد) گردید. از DSM-IVبه بعد سیستم تشخیص گذاری ایالات متحده آشكار به عقاید كرپلین گرایش پیدا كرده است. هر چند اصطلاح «اسكیزفرنی» بلولر بر چسب مقبول بین المللی برای این اختلال باقی مانده است.