مولانا (پیرعشق و سماع)
تأثیر نفس گرم و نفوذ كلام پرشور مولانا جلالالدین محمد مولوی عارف بیبدیل سده هفتم هجری، چنان ژرف و گسترده است كه هنوز، با گذشت قرنها از حیات جسمانی این شیخ شوریده، حیات روحانیاش آرامبخش ذهن و قلب و روح سالكان و عارفانی است كه جویای حق و حقیقتاند و میخواهند به كشف بایستهها و شایستههای طریقت راه یابند؛ تا آنجا كه حتی مولوی شناسی نزد انسان سد |
دسته بندی | زبان و ادبیات فارسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 107 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
فهرست
مقدمه....................................... 1
ولادت........................................ 2
مولانا و شعر................................. 6
مولانا و شب.................................. 11
مولانا و موسیقی و سماع....................... 16
وصیت مولانا.................................. 20
منابع....................................... 22
محقق حاضر به هدف آشنایی با جنبههای مختلف شخصیت مولانا و آثار، سلوك، كرامات و نحوه زندگانی او تدوین شده و در آن، از رابطه او با سایر عرفای هم عصرش نیز سخن رفته است.
ولادت مولانا جلالالدین محمد طبق نوشتههای تاریخی در ششم ربیعاول سنه 604ق، در شهر بلخ، واقع در افغانستان امروزی بوده است و این تاریخ را تقریباً همه تذكرهنویسان و كسانی كه شرح احوال مولانا را نوشتهاند به اتفاق پذیرفته و آثارشان را ثبت كردهاند.
با این كه همه تاریخ نویسان و احوال نگاران مولانا به تاریخ مذكور توجه كردهاند و حوادث و آمد و شدها و رویكردهای او را بر مبنای همین تاریخ برنگاشتهاند، اما گویا با توجه به آثار و اقوال خود مولانا میتوان به تاریخی پیش از این، كه شاید به واقع هم نزدیكتر باشد، اشاره كرد و براساس این تاریخ جدید، كه از قول آثار خود مولانا به آن اشارت خواهیم كرد، درست باشد، بدیهی است كه همه نوشتههای پیشینان در احوال مولانا را دچار اشكال خواهد كرد؛ و البته اگر این تاریخ درست باشد، چه اشكالی است كه به تاریخ گذشته اشكال وارد كند؟!
برای مولانا جلالالدین و این كه وی به سال 604ق، متولد شده است، دو ماده تاریخی نیز به حساب جمل ترتیب دادهاند ه یكی: «مولوی مهتاب دین» و دیگری «مولوی پیر مكرم» است كه با عدد 604 برابری میكند. این مقوله نیز از این بابت ذكر شد تا توجه خواننده را بیشتر به تاریخ مذكور جلب نماید و چنان چه تاریخ دیگری از بابت تولد او قید شد بتواند به تحلیل بهتر آن را پیدا كند.
وفات مولانا نیز طبق همه گزارشهای تاریخی و صوفیانه روز یكشنبه به پنجم ماه جمادیالآخر سال 672ق، اتفاق افتاده است و با این حساب سن مولانا به هنگام عروج 68 بوده است.
چنان كه گفتیم ذكر چند مورد در آثار مولانا تاریخ 604 را مردد میكند، یكی داستان «حصر سمرقند» است كه مولانا خاطرهای به این شرح از آن دوران بیان میكند:
در سمرقند بودیم و خوارزمشاه سمرقند را در حصار گرفته بود و لشكر كشیده، جنگ میكرد و در آن محله دختری بود عظیم صاحب جمال چنان كه در آن شهر او را نظیر نبود: خر لحظه میشنیدیم كه میگفت خداوندا كی روا داری كه مرا به دست ظالمان دهی و میدانم كه هرگز روا نداری و برتو اعتماد دارم. چون شهر را غارت كردند و همه خلق را اسیر میبردند و كنیزان آن زن را اسیر میبردند و او را همچ المی نرسید؛ و با غایت صاحب جمالی كس او را نظر نمیكرد تا بدانی كه هر كه خود را به حق سپرد از آفتها ایمن گشت و به سلامت ماند و حاجت هیچ كس در حضرت او ضایع نشد.[1]با توجه به اینكه واقعه لشكركشی خوارزمشاه را حدود سال 4-602ق ذكر كردهاند، چنان چه مولانا متولد آن سال، یعنی 604، باشد، این سؤال پیش میآید كه او چگونه میتوانسته شاهد آن حوادث باشد و حال آنكه هنوز حداقل یك سال به ولادت آن مانده است. برای فهم این حادثه و این كلمات آن دختر زیبا و فهم زیبایی را حاصل كرده باشد باید حداقل او را در حول و حوش پانزدهسالگی تلقی كنیم و اگر او را در این سال یعنی 4-602 پانزده ساله بدانیم حداقل بدانیم 19-20 سال از آن چه گفتهاند بزرگتر باشد.
غیر از این مطلب كه در كتاب خود نوشته مولانا، یعنی فیفه مافیه، نقل شده است، در دیوان كبیر كه به دیوان شمس تبریزی شهرت دارد نیز مواردی یافت می شود كه ذكر 604 را در ولادت او خدشهدار میسازد، چند نمونه از این موارد بدین شرح است:
1- به اندیشه فرو برد مرا عقل چهل سال
به شصت و دو شدم صید و ز تدبیر بجستم[2]
2- شمس تبریزی جوانم كرد باز
تا ببینم بعد ستین شیوهها[3]
3- پیر، ما را ز سر جوان كرده است
لاجرم هم جوان و هم پیرم[4]
4- مرا واجب كند كه من برون آیم چون گل از تن
كه عمرم شد به شصت و من چو سین و شین در این شستم[5]
با توجه به موارد فوق كه مولانا یاد میكند، در بیت نخست و بیت آخر به سالهای شصت و دو سالگی خود اشاره میكند كه در این سال به صید افتاده است و نیز در بیت دوم به عدد شصت یعنی ستین اشاره میكند و هم به پیر بودن خود كه در این سال شصت باز جوان گشته است و در بیت سوم اشاره به پیری خود میكند، بدیهی است كه این ابیات مربوط به دوران تحول درونی مولاناست كه با پدیدارشدن «شمس تبریزی» برای او حاصل شدهاست؛ و لذا به نقل صریح تاریخهای صوفیانه شمس تبریزی به سال 642 ق به شهر قونیه آمده است و در همان سال با مولانا برخورد نموده و در او تحول و دگرگونی ایجاد كرده است. اگر در سال 642ق سن مولانا بنابر ابیات مذكور بین شصت و شش و دو سالگی باشد باید او پیش از سال 604ق متولد شده باشد یعنی حدود سال 580ق و براین اساس به هنگام واقعه حصر سمرقند، احتمالاً سن او حدود 24 تا 29 سال بوده و لذا سن آن شریف به هنگام مرگ حدود 92 سال خواهد بود نه 68 سال و این با حدود سن پدر مولانا و فرزند ارشد مولانا نیز تقریباً مناسب میاید كه یكی (پدر) 85 سال و آن دیگری (سلطان ولد، فرزند مولانا) 89 سال زیست كرده است.