هنر (یافتن الكوی زیبایی شناختی
به رغم كنكاشهای پیگیر و مداوم هنرمندان ایرانی در دوران معاصر، دستاورد منسجم و جامعی كه بتواند الگوی زیبایی شناختی خاصی را به گستره هنر امروز ارائه كند پدید نیامده است این نقصان ریشه در نارسائیهای متفاوت دارد یكی از نارسایها، دنبالهرویها و الگوبرداریهای ناسنجیده چه از هنر غالب جهان بصورت (هنر وارداتی) و چه از هنرهای سنتی میباشد كه نتوانستیم در |
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 16 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 24 |
مقدمه
امروزه میان آنچه تصور میكنیم كه به آن باور داریم و آنچه احساس میكنیم چنان دوگانگی پدید آمده است كه نه تنها ما را به تركیبی تازه و یا آفرینش بدیع رهنمون نمیكند بلكه به لحاظ روانی (اسكیزونیك) نیز درما ایجاد كرده است. این دوگانگی بیمارگونه، حاصل كشمكشهای دو وجه متناقض درونی در تقابل با وضعیت كنونی جهان میباشد. جهانی با رویكرد همسانسازی فرهنگها به نام «دهكده جهانی» جهتگیری تفكر «علمی- تكنیكی» كه در آفرینش آن شراكتی «همسان با عدم» داشتهایم. این نوع خاص شراكت - اجبار كه ما در آن نه تفكر علمی- صنعتی را آفریدهایم و نه نتایج آن را تصور كردهایم و حتی زمان آن را هم نداشتهایم كه خود را به شیوههای جدید «زندگی» و «احساس» تطبیق دهیم، ناخواسته همزمان را نیز در وضعیت «فترت» قرار داده است.
وضعیتی خاص كه هم كورمالانه «هویت خاص» خود را میكاود و «خاطره قومی» در سینه نهان دارد و به قول حافظ «بانگ جرسی» را میجوید و هم مكمل آن در اندرون جغرافیای اندیشه غالب هضم میگردد و شكل تمدن محلی با پوسته بسیار سطحی «فولكور» میگیرد. در این دوران خاص میباشد كه صحبت از شاعران و اندیشمندان قومی بسیار بغرنج میباشد.
و حتی شرایط خاص این دوران با شرایط «عسرت» شایع غرب كه اساسیترین جلوه آن در كلام «خدا مرده است» نتیجه و انعكاس مییابد فرق میكند چرا كه ما در وضعیت غیبت كلی خدا و زندگانی تقلیل یافته به عدم، قرار نگرفتهایم كه غیبتش موجب یك تجربه تازه معنوی بشود.
پس در كجائیم؟
از یك سو به نظر میرسد كه دید شاعرانه ما از گیتی در دیاكلتیك با ایدههای علمی تكنیكی غالب ناهمخوان، شكننده جلوه میكند. و از سوی دیگر بدون توسل به تعصب قومی نیك میدانیم كه كمتر و شاید هیچ زبانی در برابر ظرفیت و رسایی شاعرانه زبان فارسی یا رای ایستایی ندارد، حماسه فاخر و موزون با رویكرد اساطیری و مضمونهای راز آمیز فردوسی، امواج سیلآسای افاضات عارفانه و درویش سلكانه مولوی و واژههای روح گونه حافظ و دیگران همگی شاهد این مدعا میباشند.