داستان، امر واقع، و حقیقت
داستان قصهای بر ساخته است این تعریف حوزههای بسیاری را در بر می گیرد؛ از آن جمله است دروغهایی كه در خانه و خانواده سر هم می كنیم تا خود را از كنجكاوی های آزارنده حفظ كنیم، و لطیفههایی كه تصادفاً می شنویم و بعد من باب مكالمة مؤدبانه (یا غیر مؤدبانه) بازگو می كنیم، و نیز آثار ادبی خیالپرورد و بزرگی چون بهشت گمشدة میلتون یا خود كتاب مقدس بله، می |
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 44 |
سرانجام آنكه امر واقع هیچ نوع وجود خارجی ندارد، حال آنكه داستان ممكن است قرنها دوام بیاورد.
برای روشنتر كردن نسبت عجیب امر واقع و داستان، جایی را كه این دو در آن با هم جمع می آیند در نظر می گیریم: جایی كه آن را تاریخ می نامیم. در كلمة history (تاریخ) معنایی دو گانه نهفته است. این واژه از واژهای یونانی گرفته شده كه در اصل به معنای كاوش یا تحقیق بوده است. اما چیزی نگذشت كه دو معنا پیدا كرد كه در اینجا به كار ما می آیند: واژة تاریخ از سویی می تواند به معنای «چیزهایی كه رخ دادهاند» باشد؛ از سوی دیگر می تواند «روایت ثبت شده اموری كه فرض شده است رخ دادهاند» معنا دهد. یعنی تاریخ هم می تواند به معنای رخدادهای گذشته باشد و هم قصة (story) این رخدادها: امر واقع – داستان. خود كلمة «story» هم در واژة «history» باقی مانده و اصلاً از این كلمه مشتق شده است. آنچه به عنوان تحقیق آغاز می شود، در خاتمه باید به صورت داستان درآید. امر واقع، اگر می خواهد باقی بماند، باید داستان شود. پس، از این منظر، داستان در تقابل با امر واقع قرار ندارد بلكه مكمل آن است. داستان به اعمال فناپذیر انسانها شكلی می دهد ماندگارتر.
اما حقیقت این است كه این تنها یكی از جنبههای داستان است. شك نیست كه8 در نظر ما داستان چیزی كلاملاً متفاوت با اسناد تاریخی یا دادههای صرف است. داستان از نظر ما فقط ساخته نمی شود، بر ساخته می شود، یعنی محصول غیر متعارف و غیر واقعی قوة تخیل انسان است. خوب است داستان را به هر دو صورتش كه در اینجا ترسیم شد در نظر بگیریم. داستان می تواند مبتنی بر امور واقع باشد و نزدیكترین انطباق ممكن را بین قصهاش و چیزهایی كه عملاً در جهان رخ دادهاند حفظ كند. یا بسیار خیالبافانه باشد و دركی را كه از ممكنات معمول زندگی داریم زیر پا بگذارد. اگر این دو شكل افراطی را دو سر تمامی طیف امكانات داستانی بدانیم، می توانیم بین مادون قرمز تاب و ماورای بنفش تخیل ناب درجات مختلف رنگ را تشخیص دهیم. اما همة این رنگها اجزائی از پرتو سپید حقیقتاند كه هم در كتابهای تاریخ یافت می شود و هم در افسانههای پریان، اما در هر یك از این دو تنها جزئی از آن هست – كه به مدد منشور داستان، كه اگر نبود اصلاً قادر به دیدن این نور نبودیم، تجزیه شده است. آخر حقیقت چون معمولی است، در همه جا حاضر است اما نامرئی است، و دیدنش مستلزم انكسار [یا تجزیة] آن است. انكسار حقیقت به گونهای هدفمند و خوشایند- كار نویسندة داستان همین است، با هر درجهای از رنگهای طیف كه بخواهد كار كند.
داستان: تجزی و تحلیل
هر چند داستان موجودیتی واقعی دارد – كتاب وزن دارد و فضایی را اشغال می كند – تجربه داستان غیر واقعی است. وقتی داریم داستانی می خوانیم، «كار»ی انجام نمی دهیم. جریان عادی زندگیمان را متوقف كردهایم، ارتباطمان را با دوستان و اعضای خانوادة خود قطع كردهیم، تا به طور موقت در جهانی خصوصی و غیر واقعی خانه كنیم. تجربة داستان بیشتر شبیه خواب دیدن است تا فعالیت معمول در بیداری. جسم مان بی حركت می شود، اما تخیلمان به حركت در می آید. از آنجا كه در تجربة داستان – چه كتاب تاریخ باشد چه داستانی عملی تخیلی – دست به هیچ عملی نمی زنیم، این جهان خاص مطلقاً غیر واقعی است. برای تغییر جنگ واترلو یا جنگ كرات از ما هیچ كاری ساخته نیست. اما در عین حال به نحوی در آنها مشاركت داریم.