تصوف
ذهن درامور تازه كاملاً ناتوان است و ترس برمی خیزد با ترك دنیای كهنه ی راحت و امن درد آغاز می گردد ولی تو بدون رفتن از درون رنج نمی توانی به شعف دست یابی بسیاری از انسانها نیز دررنج هستند ، ولی رنجشان عبث است زیرا دردكشیدن بدون عشق ، یك اتلاف وقت است و بالعكس رنج كشیدن درعشق ، سازنده است و تو را به سطوح بالاتر معرفت خواهد برد |
دسته بندی | زبان و ادبیات فارسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 177 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 150 |
شرط طریقت
1-فقر (تهیدستی روحانی ) = فنا= ساده زیستن و بی نفس بودن (درروح فقیر بودن )
2-ذكر (یادآوری)= پژواك خداوند
یادآوردن و ذكر خدا این است كه تو خدا را دردرختان ، پرندگان و مردم و حیوانات بینی . هركجا زندگی جاری است خدا را آنجا بجو ، هركجا كه هستی هست خدا را درآنجا بیاب ، زیرا تنها خدا وجود دارد و نه هیچ چیز دیگر .
3-معرفت
تو درنفاق زندگی میكنی و بردگی تو همین است و هرچیز واقعی با چیزی مصنوعی جایگزین شده (شخصیت جایگزین معرفت با آگاهی گشته است ). شخصیت ساخته انسان است و معرفت امری الهی است . انسان آگاه با معرفت خویش زندگی می كند و معرفت او ، شخصیت اوست . اگر شخصی به تو توهین كرد ، انسان با شخصیت پاسخی آماده دارد . انسان با معرفت پاسخ های آماده و ازپیش تعیین شده ندارد . او معرفت دارد و كیفیتی آینه گون درخود دارد . رفتار او بر اساس هشیاری آن لحظه او خواهد بود . رفتار او براساس گذشته ، حافظه اش و از ذهنش نمی آید . رفتار او درلحظه حال است و تازه خواهد بود . رفتار او زیبایی دارد و موقرانه است (نیاز لحظه هر چیز كه باشد تو آن را درخودت خواهی داشت ). ولی انسان با شخصیت زشت است . درگذشته و درعادات خود زندگی می كند .
بود آیا كه درمیكده ها بگشایند
گره از كار فروبسته ما بگشایند
اگر ازبهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار كه از بهر خدا بگشایند
عشق
- عشق یعنی این كه تو آماده باشی جانت را برای عشقت بدهی (قبل از مردن بمیر)زیرا مردن درعشق یعنی فرارفتن از مرگ .
- انسان باید درچنان عشقی به سربرد كه آماده باشد همه چیز را به مخاطره افكند .
- عشق و نفس نمی توانند با هم باشند مثل خورشید و ماه (نور وتاریكی ) و اگر از نفس حمایت كنی ، مجبوری كه بی عشق سركنی و برعكس اگر نفس دورانداخته شود . عشق از همه جوانب فرا می رسد .
- نفس انسان به گونه است كه نمی تواند اعتراف كند كه احمق بوده است .
- وقتی تو شروع به گردآوری دانش می كنی راضی وشاد هستی و فخر می فروشی و می پنداری كه میدانی و بسیار نفسانی می گردی . درواقع تو هیچ نمی دانی . ولی دانشی كه جمع كرده ای به تو یك تأثیر كاذب می دهد ، گویی كه میدانی و شروع می كنی به تظاهر كردن نخست برای دیگران وسپس برای خودت . وقتی دیگران فكر كنند كه تو میدانی تو باورت می شود .
- عشق دردناك است زیرا انسان را دگرگون میسازد . برای رسیدن به جدید باید قدیم را ترك كنی . گذشته آشنا است و امن ، ولی جدید مطقاً ناشناخته است .
- برای خود شناسی عشقی اساسی لازم است تا دیگری را درعشقی عمیق و شدید و درشعفی كامل بشناسیم تا آینه ای داشته باشیم برای بازتاب وجود خویش .
عشق یعنی تو باز باشی ، آسیب پذیر باشی ، حصار ها و زره پوش ها را بیاندازی ، درآمدن ازحالت دفاعی ، خطرناك زندگی كنی و ازخود شیفتگی و ازدنیای بسته خویش بیرون بیائی (یعنی شخص وجود ندارد ) و دیگر آنكه عشق یعنی دیگران می توانند تو را انكار كنند . می توانند تو را آزرده كنند و توباید این چالش ها را بپذیری تا رشدی كامل داشته باشی . نخستین گام عشق یعنی هماهنگ بودن با تمام انسانها ، حیوانات ، پرندگان ، درختان ، اشیاء… و انتهای آن پروردگار .