رفتار درمانی و تغییر اصلاح و رفتار
تاریخچه تاریخچه به كارگیری رویكرد رفتاری را می توان به سه بخش تقسیم كرد جزء اصلی رویكرد رفتاری شرطی سازی كلاسیك 1یا شرطی سازی پاسخگو نام دارد كه بر پایة كارهای پاولف (1940) و هال ( 1943) مبتنی است (ساعتچی ، 1379) كاربرد اصلی شرطی سازی كلاسیك در روان درمانی اصطلاحاً رفتار درمانی نامیده می شود (شفیع آبادی 1378) و پیگیری جریان رشد رفتار درمانی و یا ت |
دسته بندی | روانشناسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 26 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 57 |
فهرست
عنوان |
صفحه |
تاریخچه.............................. 1
مفاهیم بنیادی نظیریة رفتار درمانی.... 4
نظریة شخصیت.......................... 4
ماهیت انسان.......................... 5
مفهوم اضطراب و بیماری روانی.......... 7
ماهیت رواندرمانی در رفتار درمانی..... 8
فرآیند درمان......................... 9
ارزیابی در رفتار درمانی.............. 13
تكنیكهای رفتار درمانی................
روشها و فنون برخاسته از شرطی سازی پاسخگر 15
حساسیت زدایی منظم.................... 15
آموزش جرأت ورزی...................... 16
مواجهة تدریجی........................ 18
غرقه سازی............................ 18
انزجار درمانی........................ 20
روشها و فنون برخاسته از شرطی سازی كنشگر
روشهای افزایش رفتارهای مطلوب موجود... 21
روش تقویت مثبت....................... 21
روش تقویت منفی....................... 22
اقتصاد ژتونی......................... 23
قرارداد رفتاری....................... 24
روشهای ایجاد رفتارهای تازه...........
روش شكل دهی رفتار.................... 25
روش زنجیره سازی رفتار................ 26
روشهای كاهش و حذف رفتارهای نامطلوب...
روشهای مثبت كاهش رفتار............... 26
روشهای منفی كاهش رفتار............... 28
كارآیی رفتاردرمانی برای اختلال های ویژه 30
فهرست منابع.......................... 34
رفتار درمانی و تغییر و اصلاح رفتار
یكی از این جریانها انزجار درمانی نام دارد. كانترویچ [2] (1929) اغلب بعنوان اولین استفاده كننده از این رویكرد مبتنی بر یافته های آزمایشگاهی معروف است . او با بكارگیری مدل شرطی سازی متقابلی بیمار الكلی را درمان كرد. بدین ترتیب كه الكل را با شوك قوی الكتریكی همراه كرد و موجب ایجاد بازتابهای امتناع بدنی و تنفر از الكل شد (كورسینی ، 1973).
دومین جریان بوسیلة كسانی شكل گرفت كه تلاش كردند تا سیستم های گسترده نظریة شخصیت و رواندرمانی را در چارچوب نظریة یادگیری بیان كنند. برجسته ترین تلاشها در این حیطه بوسیلة دولارد میلر ( 1950) صورت گرفت (كورسینی ، 1973) آنها كه سعی كرده اند نظریة روانكاوی را در قالب واژه های یادگیری به كار گیرند معتقدند كه رفتار نوروتیك بریك كشمكش عاطفی ناآگاه مبتنی است كه معمولا از دوران كودكی سرچشمه می گیرد . به اعتقاد آنها كشمكشهای روان نژندی به وسیلة والدین و در موقعیتهای تغذیه ،آموزش نظافت ، آموزش جنسی و … آموزش داده می شود و كودكان آن را فرا می گیرند ( شفیع آبادی ، 1378).
جریان دیگری كه بنظر می رسد بطور مستقیم به توسعه درمان مبتنی بر نظریة یادگیری منجر شده است «نوروز تجربی »[3] نام دارد. این امر اولین بار بوسیلة بارلوف ( 1927) و در آزمایشات انجام شده بوسیلة وی بر روی سگها گزارش شده است كه در نتیجة ایجاد مشكل برای تمییز محركهای شرطی آزار دهنده و خوشایند ، رفتارهای عجیب و غریبی مانند امتناع از ورود به آزمایشگاه یا رفتارهای تهاجمی در سگها بوجود آمد. دیگر روشهایی كه موجب بوجود آمدن رفتار آشفته می شود عبارتند از : تاخیر تقویت (گات،1944) ،تغییر سریع محركهای شرطی منفی و مثبت (لیدل ،1934 ) . محرك آزار دهنده ای كه رفتار شرطی شده را متوقف می كند ( دیمینك و دیگران ، 1939) و محرك آزار دهندة كه به تنهایی بكار می رود ( ولپی ، 1958) ؛ (مایر ، 1949) (كورسینی ، 1973).
چهارمین جریانی كه در تاریخچه رفتار درمانی اهمیت خاصی دارد ( به كار ولپی (1958) بر میگردد كه با بكارگیری شیوه های شرطی سازی تقابلی یك رویكرد جدید به درمان ایجاد كرد. براساس شرطی سازی تقابلی ، ولپی سعی كرد پاسخ هایی را در انسان بیابد كه بتواند از آنها برای بازداری اضطراب استفاده كند . برهمین اساس استفاده از آرمیدگی عمیق برای جلوگیری از اضطراب مبنای حساسیت زدایی منظم شد ؛ استفاده از پاسخ های جسورانه برای جلوگیری اضطراب اجتماعی مبنای جرات آموزی شد و استفاده از انگیختگی جنسی برای جلوگیری از اضطراب مبنای رویكردهای جدید به درمان جنسی شد ( پروچاسكا و نوركراس 1999، ترجمةسید محمدی ؛ 1381).
دومین جزء رویكرد رفتاری ، شرطی شدن عامل ( كنش گر) نام دارد. این جزء مبتنی بر كارهای اسكینر (1953) است و در مواردی كه آن را در عمل بكار می گیریم به آن تغییر و اصلاح رفتار گفته می شود (ساعتچی ، 1379) .اسكینر كه كارهایش بیشتر در زمینه قانون اثرثرندایك است . از مهمترین پیشروان رفتارگرایی است . او در سال 1930 پیش فرضیهایی را مطرح كرد كه تا چهل سال بعد افكارش را به خود مشغول داشت .اسكنیر اصول شرطی شدن فعال ، یا وسیله ای را كه در قالب قانون اثرثرندایك مطرح شده بود توسعه داد و باردیگر براثرات پاسخ تاكید كرد (شفیع آبادی ، 1378) .
سومین و تازه ترین جزء رویكرد رفتاری كه پیشینه و رهبری چندان روشنی ندارد ، آن دسته از رفتارگرایانی را معرفی می كند كه بسیار مایل هستند برای ایجاد تغییر در رفتار از تبیین ها و فنون شناختی استفاده كنند. این درمانگران كه به رفتارگرایان شناختی معروف هستند از روشهای گوناگونی چون توقف فكر ، بازسازی شناختی ، و مسئله گشایی منظم استفاده می كنند. البته مرز مشخصی برای متمایز كردن درمان شناختی – رفتاری از درمان شناختی وجود ندارد و این تمایز در حقیقت نوعی تمایز نظری است ( پروچاسكا و نوركراس ، 1999؛ ترجمة سید محمدی ، 1381).