ضرورت وجود قانون درجامعه(حقوق مرد و زن نسبت به یكدیگر)
«برای اثبات ضرورت وجود نظام قانونی در هر جامعه، از دو مقدمه بهره میگیریم اول ضرورت عقلی زندگی اجتماعی بشر در باب منشا پیدایش جامعه و زندگی اجتماعی در میان فیلسوفان و اندیشمندان اختلاف فراوانی بروز كرده ایت و توافقی صورت نپذیرفته است به اعتقاد ما، هم در پیدایش جامعه و هم در دوام و استمرار آن، عامل طبیعی و غریزی و عامل عقلانی با هم تاثیر داشتها |
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 109 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 256 |
البته عوامل طبیعی و غریزی در گرایش به زندگی جمع و پیدایش جامعه انسانی تاثیر فراوان دارند اما این تاثیر به حدی نیست كه جایی برای آزادی اراده و انتخاب انسان باقی نماند، بنابراین، انسان با اختیار خود زندگی جمعی را بر میگزیند و عامل عقلانی، در گزینش وی دخالت دارد. اگر انسان به تنهایی روزگار بگذراند، همه مصالحش حاصل نمیشود و اگر بعضی از افراد بتوانند بخشی از مصالح خویش را در خودشان تحصیل كنند، باز این كار برای همگان میسر نیست، پس برای این كه انسان هر چه بیشتر به كمال خود برسد باید زندگی اجتماعی داشته باشد.
دوم- وجود اختلافات در زندگی اجتماعی
انسان كه برای تامین هر چه بیشتر و بهتر مصالح خود به زندگی اجتماعی روی میآورد در اولین مراحل زندگی جمعی با یك مشكل اساسی مواجه میشود كه میتواند همه فواید زندگی اجتماعی را از بین ببرد و آن تزاحم خواستهها و درگیری در مورد چگونگی تامین نیازها و بهرهبرداری از مواهب زندگی جمعی است. وجود نیازهای مشترك از یك سو و محدودیت اشیاء و كالاهای مورد نیاز خواه ناخواه به اختلاف میانجامد، اختلاف در این كه از فلان شیء چه كسر، چه قدر و چگونه استفاده كند. در چنین شرایطی است كه قدرت وجود قانون به منظور تعیین حق و تكلیف انسانها در زندگی اجتماعی اجتناب ناپذیر به نظر میرسد. به همین دلیل است كه در ابتداییترین جوامع انسانی نیز ضوابط و مقرراتی هر چند ساده و ابتدایی وجود داشته است و انسانها خود را ملزم به اطاعت از آنها میدانستهاند و تخلف از آنها عواقب سختی را به دنبال داشته است.
سوالی كه در مورد ضرورت وجود نظام حقوقی در جوامع انسانی قابل طرح است این است كه آیا نمیتوان در حل این مشكل اجتماعی به عقلانیت و مصلحت اندیشی انسان اكتفاء كرد؟ به این معنی كه در مورد تزاحم، خود افراد- بر اساس عقل- مصالح كلی خویش را در مییابند و هر كس از مجموع مواهب و نعمتها به اندازهای و به شیوهای بهره میبرد كه مصالح عمومی كاملاً تامین شود و تزاحمات (به بهترین وجه) حل و رفع گردد و بنابراین نیازی به مقررات حقوقی نباشد. پاسخ این است كه، تاریخ زندگی بشر- از آغاز تاكنون- چنین حل و فصلهای خردمندانه و از روی حسن نیت را نشان نمیدهد و كم و بیش قابل پیشبینی است كه در آینده نیز بشر تا این حد به مقتضیات مصالح عمومی تن در نخواهد داد.
از لحاظ نظری نیز نمیتوان پذیرفت كه انسان با اتكاء به عقلانیت خود و بدون نیاز به مقررات الزام آور حقوقی بتواند از پدید آمدن اختلافات جلوگیری كند و زندگی اجتماعی آرام و بی دردسری داشته باشد.